یک ساعت مانده به نماز صبح رسیدم به محل استقرار گردان امام حسین(ع). فرماندهی لشگر سپرده بود مطلبی را به آقا مصطفی بگویم. در چادر فرماندهی کسی را نیافتم و با نگرانی رفتم سنگر تدارکات تا پرس و جو کنم. وقتی درباره ی بچه های گردان پرسیدم، گفتند همه در نمازخانه هستند. وارد نمازخانه که شدم همه از جمله آقا مصطفی در حال خواندن نماز شب بودند؛ انگار که نماز واجب باشد.