اینجانب در عملیات والفجر مقدماتی بود که سعادت یافتم با شهید شفیع زاده آشنا بشوم و در آن زمان بود که ایشان من را به عنوان فرمانده توپخانه لشکر٥ نصر کاندید کرده بودند. به من پیشنهاد کردند و با صحبت های که با هم دیگر داشتیم و همچنین با برادر زهدی که آن زمان معاونت توپخانه سپاه را به عهده داشتند؛ این مسئولیت را من قبول کردم. شروع کاری ما از زمان عملیات والفجر مقدماتی با فرمانده آن زمان شهید حسن شفیع زاده شروع شد. برخوردهای زیادی با ایشان داشتیم. قائد تا قبل از هر عملیاتی جلسات توجیهی گذاشتند، ارشاد می کردند، توجیه می کردند نسبت به ماموریت های که ما داریم. تقسیم بندی های که هست و کلیاتی که در رابطه با هر عملیاتی لازم بود ما بدانیم. از نظر شناختی که در ایشان دارم. متاسفانه من سعادت نداشتم که دوران کودکی یا زمان تحصیل و دوران انقلاب با ایشان باشم ولی در زمان جنگ خیلی با ایشان در تماس بودم و یکی از شاگردان ایشان محسوب می شوم. ایشان در رابطه با سازمان توپخانه تلاش بسیاری داشت. در رابطه با آموزش همین طور در رابطه با سازماندهی از نظر فرماندهی و رهبری واقعا ایشان نمونه بودند. برای ما ایشان واقعا چهره نورانی و جذابی داشت. و از روحیات خاصی برخوردار بود. البته ممکن که به عنوان تماس دوستانه روابط خیلی دوستانه و صمیمی بین ما برقرار شده بود. علاوه بر اینکه ایشان فرماندهی رده بالای ما بود. با این حال تقریبا در همه زمینه ها برادر بزرگتر ما بودند. همیشه دست ما می گرفتند و ما را راهنمایی می کردند. ایشان فردی بسیار متدین و نسبت به انقلاب مخصوصا رهبری انقلاب ارادت خاصی داشتند. در رابطه با مسئولین جنگ و هم مسئله ولایت فرماندهی برای ایشان جا افتاده بود. اطاعت از دستورات فرماندهی همانطور که انجام می دادیم اینها هم در ارتباط با مشکلاتی که پیش می آمد، مسائلی که پیش می آمد در عملیاتهای مختلف سوابق بسیار زیادی داشتند. ایشان همیشه ما را دعوت به کار می کردند. رهنمود می کردند، امیدوار می کردند که در بقیه عملیات ها به آن چیزهایی که داریم متکی باشیم. حسن شفیع زاده واقعا همان طور که عرض کردم به عنوان دوست بود. اینجوری نبود که ما فکر کنیم با یک نفر بالاتر از خودمان سرو کار داریم. خیلی از مسائل دوستانه گفته می شد، حل می شد و ما حس نمی کردیم که این نظر مسئول است. ایشان به صورتی مطالب را اعلام می کرد. نسبت به بسیجی ها دیدگاه خاصی داشت و حتی طرح هایی که داشتند این بود که از برادران بسیجی هم بتواند بعنوان کادرهای اجرایی سپاه استفاده بکند که توپخانه سپاه بیشتر پشتیبانی داشته باشد. شجاعت و ایثار ایشان نیز زبانزد دوستان و رفقا بود. در جبهه در هر عملیاتی که شروع میشد فردای عملیات اولین کسی که از قرارگاه خاتم الانبیا در محور عملیاتی قرار می گرفت شهید حسن شفیع زاده بود. بود. با آن مدیریت و ریزبینی خاصی که داشت منطقه عملیاتی را بررسی می کرد. کم و کاستی ها را برآورد می کرد. رهنمودهای لازمه را به بچه های که در منطقه عملیاتی بودند داشت و نظارت مستقیم به کار عملیاتی داشتند. با بچه ها از نظر برخورد، از نظر زندگی فردیشان در منطقه بسیار بی آلایش بودند. خیلی ساده بودند، وقتی که ما وارد اتاقشان میشدیم با توجه که قرارگاه خاتم بود و مرکز عملیات بود ولی می دیدم در اتاق ایشان نه تلویزیون رنگی بود، نه ویدیویی بود. در آن زمان چند کتاب از جمله قرآن کریم، نهج البلاغه و یکسری کتاب های دعای دیگر و یکسری اوراق هم که مربوط به کارشان می شد و خلاصه چند پتو که در اتاقشان بود و دیگر هیچ. نسبت به قداست جنگ ارادت خاصی داشت. همیشه سعی می کرد مسائل جنگ را مانند مسائل مذهبی انجام دهد. با صحبت هایش زیردستانش را توجیه می کرد که برای چه اصلا جنگ می کنیم، چرا باید جنگ کرد. توجیه می کرد کلا مسائل را و جا می انداخت در رابطه با فعالیتهای که در توپخانه داشت. با توجه به عملیات های مختلفی که میشد ابداعات زیادی داشت از نظر برنامه ریزی، طرح ریزی های بسیار قوی بود. به عنوان مثال در عملیات بدر که یک عملیات آبی و خاکی بود. بیشتر این عملیات آبی بود به همین دلیل از نظر آتش پشتیبانی و مخصوصا توپخانه مشکل داشتیم. ایشان طرح داده بودند که ما قبضه ها را روی شناور سوار بکنیم و یکسری سکوهای ثابت درست بکنیم تا بتوانیم بطور لازم و مشروح نیروهای رزمنده پیاده را پشتیبانی بکنیم.
همچنین در مرکز توپخانه سیاه که در اصفهان هست کارهای تحقیقاتی بسیاری با مدیریت ایشان شروع شده بود و پیگیری می شد. در رابطه با تغییر و تحول در ابزارآلات جنگی و توپها اختراع و درست کردن جنگ افزارهای جدیدتر مهمات همیشه پیشرو بود
. یادم هست که در رابطه با مهمات ۱۲۲ م.م ایشان پیشنهادهایی داده بودند و خوشبختانه در اواسط جنگ بود که شروع کردند به ساختن گلوله ۱۲۲ م.م که از این قبضه ها ما زیاد داشتیم. در آن زمان از عراق غنیمت گرفته بودیم ولی مهمات نبود و باید از خارج خریداری می شد. ولی ایشان با طرح ها و پیگیری هایی که داشت از موقعیتی که در نزد فرماندهی کل سپاه زود حل میشد با خیلی زود طرح ساختن گلوله ۱۲۲ م.م در کارخانه های داخلی راه افتاد. از نظر معنوی باز شاخص بود. تا جایی که من اطلاع داشتم مسافرت هایی که با ایشان داشتیم یادم هست در مسافرتی که برای سوم شهید مصطفی جراح فرماندهی محترم تیپ ٦۱ به اصفهان داشتیم. دونفری با هم داشتیم می رفتیم. شب بود و هر دو از رانندگی خسته شده بودیم. در جایی برای استراحت و خواب نگهداشت. من خواب بودم، بعد که متوجه شدم دیدم که ایشان داخل ماشین نیست. شاید ساعت های ۲- ۳ نصف شب بود. اطراف که نگاه کردم دیدم ایشان با آب کلمنی که داشتیم استفاده کرده بود و وضو گرفته بود و خودش را برای نماز ش ب خواندن آماده کرده بود. بدون اینکه هیچ گونه سر و صدای که مزاحم خواب بنده باشد ایشان مشغول نماز خواندن بود. آن شب درس بسیار بزرگی بود، مخصوصا به بنده که در عین حالی که از نظر مسئولیت در رده بالایی قرار داشت. آن شب واقعا خودم از نزدیک دیدم که از نظر معنویات هم خیلی بالاتر از آن چیزی هست که ما فکر می کنیم. در ارتباط با مسائل مذهبی و روحانیت باز ایشان سر آمد بود. مخصوصا در موقعیت هایی که در منطقه عملیاتی بود ایشان خیلی وقت ها می آمدند اولین جایی که تاکید زیاد داشتند ساخته بشود مسجد بود. خب ما در لشکر ٥ نصر بودیم. در حدود ١٥کیلومتری آبادان که ایشان تشریف آوردند ما تعداد خیلی کمی هم بودیم آن وقت. اکثریت بچه ها مرخصی بودند و یک مسجد خیلی کوچک با توجه به تعداد که بودیم ساخته بودیم. ایشان که آنجا آمدند اولین اشکالی که از ما گرفتند از ساختن مسجدمان اشکال گرفتند و گفتند این مسجد؛ مسجد نیست. مسجد خانه خداست و برای خانه خدا ما بیشتر از این حرفها باید سرمایه گذاری کنیم. حتی در ساختنش در تمیز بودنش و در احترامی که به آن داریم بهترین جای که در منطقه هست باید مسجد بسازیم. بهترین فرشهایی که داریم باید در مسجد بیندازیم و بهترین استفاده هایی هم که می کنیم باز می شود از همین مسجد برد. کلا ایشان در برخوردهایشان تا جایی که مشخص می شد همیشه به تکلیف عمل می کرد. اگر به ما دستور هم میداد احساس تکلیف می کرد. اگر کاری از ما خواست باز با توجه به همان احساس تکلیفی که می کردند کار را می خواستند. در نظر داشت که گردان جدید توپخانه لشکریا تیپ جدیدی راه بیندازند، باز آن به حسب وظیفه و تکلیف بود که این کار را می کرد. در جلساتی که در توپخانه مرکز توپخانه مخصوصا اهواز می گذاشتند. همیشه خب اول سخنران ایشان بود. رهنمودهای خاصی می دادند. رهنمودهای کاری یا رهنمودهای روحی و روحانی و همیشه در صحبتهاشان نظرشان این بود که جنگ را بعنوان تکلیف برادرها قبول داشته باشند. اگر جنگ را به عنوان تکلیف قبول داشته باشند، بقیه مسائل ومشکلات قابل حل است و هیچ مشکلی نمی تواند برای برادرها مشکل باشد. اگر جنگ را بعنوان تکلیف قبول داشته باشند آن زمان ممکن است یعنی می توانیم بگوییم خب مسائل و مشکلاتی هم که پیش می آید آنها جنبه امتحانی دارد نه جنبه مشکل وسختی کار. در رابطه با برخورد با ارتشیها که معمولا همیشه ایشان در تماس مستقیم بودند. با برادران ارتشی مخصوصا با توپخانه ارتش خیلی خوش رفتار بود. برادران ارتشی می گفتند ما وقتی که با برادر شفیع زاده صحبت می کنیم، احساس نمی کنیم که با یک نفر سپاهی صحبت می کنیم، احساس می کنیم با یک نفر نظامی داریم صحبت می کنیم که از نظر مسائل توپخانه ورزیده و وارد هست و از نظر مسائل برخوردی و عاطفی باز می دیدم که بعنوان یک روحانی می توانیم از ایشان یاد بکنیم. در عین حالی که برخورد خیلی دوستانه و مهربانانه ای داشت اشراف کامل داشت به مسائل، به ماموریت ها که باید انجام می دادند. چه برادران سپاهی، چه برادران ارتشی در روابط با برادران سپاه و ارتش همیشه سعی شان بر این بود که مسائل برادرانه حل بشود. صحبت هایی از قرار اینکه ما سپاهی هستیم، آنها ارتش هستند. آنها زیر امر ما هستند یا باید دستورات ما را بدون چون و چرا انجام بدهند؛ این صحبت ها نبود. اصرارشان بر این بود که با هم کار بکنیم و با هم مشکلات را حل بکنیم و در پیروزی ها هم با همدیگر سهیم باشیم. و آنها را هم سهیم داشته باشیم. در رابطه با پیشرفت مسائل توپخانه سپاه و جا اندازی آن برای فرماندهان رده بالای قرارگاه خاتم الانبیا، ایشان سعی زیادی می کردند. چون توپخانه در اوایل جنگ برای مسئولین جنگ زیاد جا نیفتاده بود. با سعی و تلاشی که ایشان می کرد و نفوذ کلامی که داشت، توانست توپخانه را واقعا برای مسئولین جنگ جا بیاندازد. همین طور نظر آنها را برای وسعت دادن به تشکیلات توپخانه جلب بکند، مخصوصا توانسته بود با فعالیت هایی که دارد مرکز آموزش توپخانه در اصفهان که پادگان بزرگی هم هست را راه اندازی نماید. آن پادگان برای آموزش برادران سپاهی در همه تیپ و لشکرها ایجاد شده بود. ایشان سعی زیاد داشتند که هم پای با جنگ، هم پا با افزایش تشکیلات، برادران از آموزش های بالای هم برخوردار باشند. در آن زمانهای اولی که قرار بود آمریکا تنگه هرمز را ببند، برادر شفیع زاده با تماس هایی که با توپخانه تیپ و لشگرها گرفته بود، اعلام جلسه ای را کرده بودند. وقتی که ما رفتیم به آن جلسه شرکت کردیم صحبت از اینکه کل برادران مسئولین توپخانه سپاه را بخواهند یک منطقه بندر عباس و تنگه هرمز ببرن برای شناسایی و دیدن منطقه که اگر زمانی آمریکا حرکاتی را در آن منطقه انجام داد بچه های توپخانه سپاه هم آمادگی داشته باشند که غافلگیر نشوند. در آنجا ظاهرا از اهواز با هواپیماهای C-۱۳۰ سوار شدیم و در بندرعباس پیاده شدیم. از آنجا در مقر تیپ ٤۲ یونس که تیپ توپخانه هست مهمان آنها بودیم. بچه های سپاه مسئولین توپخانه های سپاه توسط خود شهید و بقیه مسئولین توپخانه کل جزایر منطقه خلیج فارس را مورد شناسایی قرار می دادیم و کل مسائل را خود ایشان تک تک توضیح می دادند و تشریح می کردند. حتی مشخص می کردیم که در کدام منطقه کدام تیپ باشد. اگر زمانی اتفاقی قرار بود بیفتد تقسیم وظیفه می کردند. یک بار دیگر بعد از شش ماه بعد سفری دیگری که داشتیم به منطقه طرح هایی که داده بودند همه عمل شده بود. محل های استقرار توپها مخصوصا توپهای دور برد کاتیوشابه صورت سنگر بتون آماده شده بود. اگر زمانی مورد احتیاج باشد مشکلات جا و مشکلات امنیتی برای کار با جنگ افزارها نداشته باشیم. در ضمن در طول سفر ایشان شوخی بسیار می کردند. مخصوصا در منطقه خلیج فارس که هوا بسیار گرم بود. خب دوستان بخاطر خنک شدن بدنشان شنا می کردند. یادم هست با شهید تقی جراح شوخی می کردند. به قول ما مشهدی ها همدیگر را آب می دادند. بطور کلی برادر شفیع زاده برای اینجانب که یکی از سربازان کوچک جبهه های جنگ بودم مخصوصا توپخانه های سپاه استاد بودند و هم در مسائل فنی توپخانه، هم در مسائل رزمی توپخانه و هم در مسائل معنوی صبر و استقامت و ایثار معنویت و تمام جنبه های روحانی ایشان واقعا حق استادی به گردن همه بچه های توپخانه و مخصوصا بنده داشتند.