زندگی نامه

شهید یوسف در محله کوچه باغ در خیابان راه‌آهن پشت سیلو در سال ۱۳۳۸ به دنیا آمد. ایشان اولین فرزند خانواده بودند. ایشان دوره دبستان را در مدرسه ضیاء واقع در خیابان راه آهن و راهنمایی را در مدرسه آذرآبادگان واقع در کوی فیروز به پایان رسانده بودند و از این اینکه به کارهای فنی علاقه‌ی فراوانی داشتند و تحصیلات را در رشته برق در هنرستان صنعتی وحدت واقع در خیابان نادر قدیم به اتمام رساندند. یوسف فردی کوشا و سختکوش بودند و همیشه فعالیت را دوست داشتند و در زمان تابستان همیشه خودر ا به کارهای فنی مشغول می‌کردند تا اینکه دوست داشت فردی فعال در جامعه باشد و هیچ وقت نمی‌خواست سربار دیگری باشد و در جوانی شدیداً علاقه‌ی فراوانی به نظامی‌گری پیدا کردند و از افسری نیروی دریایی قبول شده بودند که به علت صلاحدید خانواده از رفتن به نیروی دریایی باز ماندند تا اینکه جنگ شروع شد و چون فردی وطن‌پرست و دینداری بودند لذا به عضو سپاه پاسداران در آمدند و خودشان را از همان اوایل آماده جبهه و جنگ نمودند و در زمان جنگ یوسف دیگر در خانه نبودند. خیلی کم به مرخصی می‌آمدند و اگر هم به مرخصی می‌آمدند حتماً در سپاه تبریز کار داشتند که می‌آمدند و بیشتر وقتها نیز در زمان حضور در تبریز در سپاه بودند که کارهای مخصوص به جبهه و جنگ را تعقیب می‌نمودند و پدر همیشه برای ملاقات و دیدار با ایشان به جبهه می‌رفتند تا خبری از ایشان داشته باشند تا اینکه ایشان در تاریخ ۲۱/۱۱/۱۳۶۴ به شهادت رسیدند و مزار ایشان در وادی رحمت می‌باشد. روحش شاد
وصیت نامه

اینجانب یوسف ضیاء سرابی پاسدار سپاه پاسداران انقلاب اسلامی چند جمله ای در قالب وصیّت نامه به خدمتتان عرضه می کنم امید است که انشاءالله همة بنده گان خدا فی سبیل الله گردند.پیرو حق و حقیقت و الگویی از انسانیت گردند.
آری برادران و خواهران من:
من کوچکتر از آن هستم که بتوانم مطالبی عرضه بکنم ولی خوب،می بخشید چون یک وظیفه برای خود می دانستم ناچار بایستی می نوشتم .
سلام بر مادر و پدرم و خواهر و برادرم،درود خداوند بر شما باد که بعد از شهادت من همچون دیوار محکم بنیان المرصوص باشید و دشمنان را ذلیل و با اعمال خود آمریکا و شوروی مأیوس گردد و اسلام و مسلمانان مباهات کنند. من شما را خیلی اذیّت کردم به گردن من حق پدر و مادری دارید نتوانستم در مدّت زندگی خدمتی لایق برای شما انجام دهم مرا ببخشید. بنده گناهکار درگاه احدیّت هستم امیدوارم با دعاهای شما خداوند مرا ببخشدو قول می دهم اگر خداوند مرا جزء شهدای فی سبیل الله به حساب بیاورد و اگر لیاقت داشتم شما را شفیع واقع شوم ولی به شرطی که دائماً تبلیغ اسلام کنید.
برادر و خواهرم کارهائی که نزدیکی به قرآن باشد بکنید و یک دم از این کارتان غافل نباشید که اسلام به وجود فرد به فرد مجاهد نیاز شدید دارد و همچون در جهت بر پا ماندن اسلام و گستردن عدل عدالت خداوندی در جهان کفر و نفاق دنیوی نیاز به خون من و تو و دیگران و آیندگان دارد.
بنده به همة آشنایان سلام دارم و تقاضایم این است از امام زمان منجی عالم بشریت و نائب بر حق آن حضرت دست بردار نباشید که راه صحیح جز این نیست.
از سپاه بازوی ولایت فقیه دست نکشید و در صورتی که شرایط مساعد داشته باشید به عضویت این ارگان جهانی،ارگانی که پرچمدار این انقلاب می باشد در آئید که خوشبختی شما در همین می باشد.
به جبهه های نبرد حق علیه باطل رو آورید و از نعمتهای سرشار خداوندی در دانشگاه کربلا بهره مند شوید و تنها تخصص در این دانشگاه دارای قبولی درگاه الهی می باشد. مسجدها را قوی و مراکز کارهای عمده بسازید .
امام عزیزمان به این امر مهم تأکید دارند.از محصّلین تقاضای عاجزانه دارم درس بخوانید و ایران اسلامی را که فردا می خواهدمرکزیتی برای کشورهای اسلامی و انقلابهای ضد کفر باشد قوی کنید که نیاز به کافران شیاطین جهانی نداشته باشیم.در آخر بنده که مدتی درآموزش سپاه کار می کردم و اتفاقاً به این واحد سپاه علاقه داشتم کسانی که می توانند در این واحد خدمت بکنند خود را به این واحد معرفی کنند و از کلیه برادرانی که در این واحد خدمت می کنند خداوند متعال خود اجر جزیل عطا بفرماید.
امیدوارم انشاءالله همیشــه موفق باشید , کارتان خیلی حسّاس است و یک واحـد بنیادی و اساسی و ریشه ای در سپاه دارید ,خیلی در این امر دقت کنید, آیندة سپاه بسته به نحوه و میزان عملکرد شما دارد.
از برادران مسئول در سپاه تقاضا دارم بیش از این برای این واحد،سرمایه و مایه بگذارند و امیدوارم که مرحوم سید رفیع رفیعی یک الگوی کوچکی در آن واحد ،بوده باشد.
برادران پاسدار را به آموزشهای عقیدتی و نوین نظامی بهره مند سازید که جنگهای بزرگی در پیش رو داریم .
من۳۰روز روزه قضا دارم, به علّت اینکه در مأموریت بودم نتوانستم جبران کنم که امیدوارم انشاءالله پدرم زحمت را تقبّل نماید تا در آن دنیا رو سفید باشم .
نکته مهم این است که پدر و مادر و برادران و خواهرانم بعد از من ناراحت نباشید و از خون من در جهت اسلام تبلیغ کنید که من برای اسلام بنا به امر امام کبیرمان آمدم که خدمتی بکنم و از این دانشگاه اسلامی درس آموخته باشم. چقدر من در انتظار ماندم تا روزی رسید و به آرزوی دیرینه ام رسیدم. خداوند انشاءالله همگان را به آرزوی خود برساند.
درود بر حضرت ولی عصر(عج)و رزمندگان اسلام و رحمت خدا وند بر فارغ التحصیلان این دانشگاه که مدرک قبولی یعنی شهادت را گرفتند و ما ها را به این راه کشاندند و استوار و مقاوم کردند.
خداوندا رزمندگان را پیروز بگردان و به آرزویشان برسان.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی،حتی کنار مهدی خمینی را نگه دار . یوسف ضیاء سرابی