زندگی نامه

در کودکی بیشتر اوقاتش را به بازی با بچه های هم سنش می گذراند و بچه پرجنب و جوش و شلوغی بود . گاهی اوقات نیز به والدین خود در باغ یا خانه کمک می کرد . سال ۱۳۴۶ ، تحصیلات خود را در مقاطع ابتدایی در مدرسه دهقان ( شهید هوشیار فعلی ) آغاز کرد و پس از پایان آن ، در همان مدرسه ، وارد دوره راهنمایی شد . به گفته پدرش :
ایشان به تکالیفش خوب می رسید و ما هم ایشان را در نحوة انجام تکالیف با تشویق کردن ، یاری می کردیم .
بعد از اتمام دورة دبستان و راهنمایی ، به تحصیل در دبیرستان و در رشته ریاضی و فیزیک مشغول شد ، ولی در همان سال نخست ، تحصیل را ناتمام گذاشت .
با وجود ترک تحصیل ، او فردی فعال بود و در مبل سازی و نقاشی ، همزمان فعالیت داشت . به قرآن بیش از اندازه علاقه داشت و در برابر مشکلات بسیار صبور بود و همیشه سعی می کرد مشکلات خود را حل کند .
قبل از شروع انقلاب ، با توجه به سن کمی که داشت در تظاهرات علیـه رژیم شـاه شرکت می کرد . با آغاز سال ۵۷ ، فعالیت های سیاسی وی رنگی دیگر یافت . در کلاس آموزش قرآن در مسجد شرکت می کرد و در کلاس تیراندازی حضور یافت ، و در این رشته مهارت خاصی پیدا کرد . رفته رفته شخصیت او دچار تحول شد . به گفته برادرش : « در این زمان بود که احساس کردیم ایشان همان محمود سابق نیست . »
با پیروزی انقلاب اسلامی و تأسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ، وی به عضویت سپاه درآمد ، در حالی که تنها هیجده بهار از سن او گذشته بود . در اوایل ورود به سپاه ، آموزش نظامی خود را از مسجد شروع کرد و بعد از آن برای آموزش و طی دورة مربی گری ، به پادگان خاصبان که پادگانی آموزشی در نزدیکی تبریز بود ، رفت . خدمت سربازی وی نیز در سپاه بود . دوستان وی در این دوره اکثراً از قشر سپاهی بودند . اورنگی در این دوره اوقات فراغت کمی داشت . بیشتر اوقات فراغت خود را در مساجد می گذراند ، یا به دیدار خانواده های شهدا ، مخصوصاً خانواده افراد مفقودالاثر می رفت . شبها به مسجد چهارسوق مارالان تبریز می رفت و به بچه ها آموزش ورزش های رزمی می داد و آنها را با اسلحه آشنا می کرد .
با شروع جنگ در سال ۱۳۵۹ ، محمود از همان بدو انقلاب ، وارد سپاه شد و آموزش های نظامی مختلف را که طی کرده بود ، برای دفاع از مملکت اسلامی ، عازم جبهه شد .
در مرحلة اول عملیات بیت المقدس ، با سمت فرمانده گروهان شرکت داشت .
مرحلة دوم علمیات بیت المقدس نیز سمت فرماندهی گروهان را به عهده داشت .
در این عملیات بود که اورنگی ، وصیت نامة خود را نوشت که در فرازی از آن آمده است :
والدین عزیزم ، اگر بنده شهید شدم روی سنگ مزارم جوان ناکام ننویسید ، چرا که من با شهادت به کام خود رسیده ام .
اورنگی معتقد بود که :
این جنگ بر ما تحمیل شده و برای بیرون راندن دشمن از میهن باید در جنگ شرکت کنیم . ما مطیع ولایت امر هستیم و هر چه ایشان بگوید ، اطاعت می کنیم .
همیشه توصیه می کرد که از گروهکهای منحرف اجتناب کنید . دوستانش به کرات این جمله را از او شنیده اند : « ما تنها یک جان داریم و آن را در طَبَق اخلاص گذاشته ایم و در راه انقلاب تقدیم خواهیم کرد . »
در عملیات مختلف چهار دفعه مجروح شد ، ولی هر بار پس از مرخص شدن از بیمارستان ، بلافاصله به جبهه رفت .
محمود ، فوق العاده در تیراندازی مهارت داشت ، به طوری که یک بار یکی از دوستاش یک دو ریالی را با دست می گیرد و محمود آن را با تیر می زند . هنگامی که از او پرسیده شد که چرا دو ریالی را نگهداشتی ، گفت : « با توجه به ایمانی که به کار وی داشتم ، نمی ترسیدم . »
مدتی بعد ازلشکر عاشورا ، به جبهه کردستان رفت و به سمت فرماندهی گردان ضربت “الفتح” منصوب شد ، و سرانجام در تاریخ ۷ آبان ۱۳۶۳ ، در کمین ضد انقلاب و در بالای کوه به محاصره افتاد و در اثر اصابت گلوله به پشت سر و قلبش ، به شهادت رسید . در حالی که تا آن زمان ، پنجاه ماه در جبهه های جنگ حضور مستمر داشت .
پیکرمطهر آن شهید در گلزار شهدای بقائیه ( مارالان ) واقع در تبریز است .