اگر بخواهیم برویم روی اصول تاکتیک، چون باید برویم آن چیزی را که ارتش های جهان می گویند انجام دهیم. اگر فرصت کردیم تاکتیک های آنها را مطالعه می کنیم ولی اگر سر در نمی آوریم و اگر جنگ خودمان را ندیده ایم پس مطالعه آن، شما را دچار یک سردرگمی و حتی بعضی مواقع گمراه می کند. مثلا یکی از بچه های بسیجی آمده بود و می گفت این فرمانده گردان ارتش، راست می گفت که فرمانده گردان سپاه اشتباه می کند جلو می روند یعنی می روند جلو و جلوتر از سربازان به سمت دشمن هجوم می برند و همین عامل باعث می شود زود شهید می شوند، اینها نباید بروند جلو، اینها باید بایستند عقب و ارتباط گردان را با عقب برقرار کنند. ما هم یک دستی به سرش کشیدیم و گفتیم: خوب راست میگی ولی این شیوه در سپاه نیست. اگر فرمانده گردان خودش بماند در عقب، سرباز و رزمنده نمی تواند مبارزه کند و قوت قلب ندارد.سازمان رزمی ما این است. ما نیروی بسیجی داریم که اگر فرمانده را در کنار خود نبیند نمی تواند مبارزه کند. این شیوه، شیوه ما نیست ما اینطور جنگیدن را بلد نیستیم. ما در آینده ناچار هستیم در سازمان رزمی یک دور مطالعه کنیم هرچه ارتش های دنیا گفته اند. و اینها را یک تدوین مناسب و عالی در بیاوریم و یک سازمان رزمی غنی مبتنی بر نیروی ۳۶ میلیونی حزب الله و سپاه و جنگ ایجاد کنیم این میشود یک چیز خوب که انشاالله در چنین فکری باید، باشیم. من خلاصه اش را می گویم چون چهره ها یک مقدار خسته شد. تاکتیک ما عمدتا در شب است براساس نیروی پیاده بسیجی، چون نیروی پیاده ما ویژگی اش این است که ما چون نیروی رزمی نداریم جنگ در روز نمی توانیم بکنیم. در جنگ در روز، ما با آتش تیربار و خمپاره دشمن زمین گیر میشویم ما در طول جنگ از این اصول استفاده می کردیم. لطفا یادداشت کنید: اصل غافلگیری یکی از اصول مهمی بود که ما از شروع عملیات ثامن الائمه تا بیت المقدس به نحو احسنت استفاده می کنیم. ما از یک روز قبل مانده به عملیات مثل حاج احمد – شهید رضوایی- شهید خوجهای – شهید چراغی، همه از یک روز قبل از شروع عملیات مسافت حدود ۲۵ کیلومتر را رفتند تا منطقه و نیروهای دشمن را شناسایی کنند. این می شود اصل غافلگیری که شب عملیات می روند پشت دشمن، دشمن متوجه نشود و توپخانه ارتش را بگیرند و خدمه توپخانه را دستگیر کنند، این میشود اصل غافلگیری، اصل زدن به عقبه دشمن یعنی دشمن قبل از اینکه متوجه شود، نیروی ما برود پشت سرش پیاده شود. اصل جناح گرفتن و پهلو گرفتن از دشمن این اصول مهمی بود که ما در طول جنگ از آن استفاده می کردیم. اصل بعدی، اصل سرعت عمل است و نباید به دشمن را فرصت فکر کردن بدهید. عملیات فتح المبین تا آمد خودش را جمع و جور کند و تمام شود، سریع عملیات بیت المقدس شروع شد که این می شود سرعت عمل.
اصل بعدی، اصل فرماندهی است آن خضوع و خشوع و اخلاص بعد توکل بر خدا و حضور بیشتر در خط است. به ما گفتند آیا می توانید خرمشهر را بگیرید ما جواب رد دادیم و رفتیم به خدمت حضرت امام و به ایشان گفتیم نظر شما چیست؟ امام گفتند هر چقدر توکل زیاد باشد بهتر است. بعد عملیات کردیم و آن حادثه خرمشهر اتفاق افتاد بعد رفتیم خدمت حضرت امام فقط در یک جمله جواب دادند. « دست خدا بالاترین دستهاست». ایشان می خواستند بگویند ما همه وسیله هستیم وقتی کاری برای خدا انجام میدهید قدمی برمیدارید در راه خدا آن وقت می شویم دست خدا (یدالله) پس وقتی همه چیز برای خشنودی و رضایت خدا شد شکست در کار نمی باشد. یکی از عواملی که ما را مغرور کرده خصوصا در عملیاتهای والفجر، غرور است که نقش اساسی دارد وقتی آدم فکر کند زور بازو دارد. یا مثلا توپ و تانک و تجهیزات کامل دارد یعنی این قانون را برمی گردیم اول که می گوید اصل اعتقادی بر همه اصل ها پیروز می شود. اما سوالی شده بود مبنی بر اینکه در عملیات قبل، غافلگیری موثر بوده و این شیوه را می توان با طرح ریزی مناسب پیاده کرد مثل اقدام به پیاده نمودن چتر باز نیز در دو محور، که این پیشنهاد کاملا درست است ولی روی چترباز ما چند بار تمرین کردیم حتی دو گردان مهم آموزش دیدند ولی تاکنون جایی نبوده اجرایی شود چون چترباز را جایی پیاده می کنند که حتما عقبه باشد یا جایی که گلوگاه باشد پس برای چترباز جایی لازم است که دشمن آماده مقابله نباشد و طوری نباشد که با خمپاره و اسلحه های دیگر مقابله کند خوب معلوم است چتربار هم بعد از مدتی تیراندازی مهمات تمام می کند که منجر به شهید شدن و یا اسیر شدن میشود.